[صفت]

brillant

/bʁijˈɑ̃/
قابل مقایسه
[حالت مونث: brillante] [جمع مونث: brillantes] [جمع مذکر: brillants]

1 براق درخشان

cheveux/lumière ... brillant(es)
موها/نور...درخشان [براق]
  • 1. La neige était brillante au soleil.
    1. آفتاب به برف می‌‌تابید و برف می‌درخشید.
  • 2. Les chats ont des yeux brillants.
    2. گربه ها چشمان براقی دارند.

2 عالی محشر، معرکه

résultat/marriage... brillant
نتیجه/ازدواج...محشر
  • 1. Ce mariage fut brillant.
    1. این ازدواج معرکه بود.
  • 2. Le résultat n'est pas brillant.
    2. نتیجه عالی نیست.
  • 3. Le style de cet écrivain est brillant.
    3. سبک این نویسنده محشر است.

3 ممتاز برجسته

Un élève/directeur...brillant
شاگردی/مدیری...برجسته
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان