خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . فندک
[اسم]
le briquet
/bʀikɛ/
قابل شمارش
مذکر
1
فندک
1.J'ai besoin d'un briquet pour allumer le barbecue.
1. برای روشن کردن باربکیو به یک فندک نیاز دارم.
2.Mon briquet ne fonctionne plus.
2. فندکم دیگر کار نمی کند.
تصاویر
کلمات نزدیک
briquer
brique de lait
brique
brioché
brioche
briquetier
brise
brise-glace
brise-tout
briser
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان