خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . برنزه کردن
[فعل]
bronzer
/bʀɔ̃ze/
فعل گذرا و ناگذر
[گذشته کامل: bronzé]
[حالت وصفی: bronzant]
[فعل کمکی: avoir ]
صرف فعل
1
برنزه کردن
به رنگ برنز درآوردن
1.Ils veulent bronzer ce statue.
1. آنها قصد دارند این مجسمه را به رنگ برنز در بیاورند.
2.Ta peau bronze facilement au soleil.
2. پوست تو براحتی زیر آفتاب برنزه می شود
3.Viens bronzer un peu à la plage.
3. بیا کمی در لب دریا (خودت را) برنزه کن.
تصاویر
کلمات نزدیک
bronze
bronzage
bronchite
broncher
bronche
bronzé
brossage
brosse
brosse à cheveux
brosse à dents
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان