خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . چریدن
2 . لرزیدن (دستگاه، خودرو...)
[فعل]
brouter
/bʁutˈe/
فعل گذرا
[گذشته کامل: brouté]
[حالت وصفی: broutant]
[فعل کمکی: avoir ]
صرف فعل
1
چریدن
چرا کردن، علف چری کردن، علف خوردن
مترادف و متضاد
paître
1.Chaque brebis ne peut brouter une herbe rare.
1. هر میش تنها یک علف نادر میخورد.
2
لرزیدن (دستگاه، خودرو...)
1.Voiture qui broute au démarrage
1. ماشینی که هنگام استارت میلرزد.
تصاویر
کلمات نزدیک
brousse
broussaille
brouillon
brouiller
brouille
brouteur
broyer
broyer du noir
broyeur
broyeur d'ordures
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان