Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
keyboard
×
À
à
Æ
æ
Ç
ç
È
è
É
é
Ê
ê
Ë
ë
Î
î
Ï
ï
Ô
ô
Œ
œ
Ù
ù
Û
û
Ü
ü
1 . هم زدن
2 . دیگر دوست نبودن
3 . پارازیت انداختن
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[فعل]
brouiller
/bʀuje/
فعل گذرا
[گذشته کامل: brouillé]
[حالت وصفی: brouillant]
[فعل کمکی: avoir ]
صرف فعل
1
هم زدن
قاطی کردن
1.C'est parfait pour brouiller les œufs.
1. این برای هم زدن تخم مرغها عالی است.
2
دیگر دوست نبودن
روابط دوستی را به هم زدن
(se brouiller)
1.Elles se sont brouillées.
1. آنها روابط دوستیشان را به هم زدند.
3
پارازیت انداختن
تصاویر
کلمات نزدیک
brouille
brouillard
brouhaha
brouette
brosser
brouillon
broussaille
brousse
brouter
brouteur
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان