[فعل]

brouiller

/bʀuje/
فعل گذرا
[گذشته کامل: brouillé] [حالت وصفی: brouillant] [فعل کمکی: avoir ]

1 هم زدن قاطی کردن

  • 1.C'est parfait pour brouiller les œufs.
    1. این برای هم زدن تخم مرغ‌ها عالی است.

2 دیگر دوست نبودن روابط دوستی را به هم زدن (se brouiller)

  • 1.Elles se sont brouillées.
    1. آنها روابط دوستی‌شان را به هم زدند.

3 پارازیت انداختن

تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان