خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . چادر زدن
[فعل]
camper
/kɑ̃pe/
فعل ناگذر
[گذشته کامل: campé]
[حالت وصفی: campant]
[فعل کمکی: avoir ]
صرف فعل
1
چادر زدن
1.L'été dernier, mon mari et moi avons campé au bord de la mer.
1. تابستان پیش، من و همسرم کنار دریا چادر زدیم.
2.On décide de camper au bord de ce lac à l'eau turquoise.
2. تصمیم گرفتیم که در کنار این دریاچه با آب فیرزوه ای رنگ چادر بزنیم.
تصاویر
کلمات نزدیک
campement
campanule
campagne
campagnard
camp
campeur
camphre
camping
camping sauvage
camping-car
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان