1 . دلیل 2 . دعوی 3 . هدف
[اسم]

la cause

/koz/
قابل شمارش مونث
[جمع: causes]

1 دلیل علت، انگیزه

la cause de l'accident/d'un problème...
دلیل تصادف/مشکل...
  • 1. Ils cherchent les causes de l'accident.
    1. آنها به دنبال دلایل این سانحه رانندگی هستند.
  • 2. la cause de tous les maux
    2. دلیل تمام بدی‌ها
  • 3. la principale cause de mortalité
    3. دلیل اصلی مرگ
  • 4. Tu dois trouver la cause de ce problème.
    4. باید علت این گرفتاری را پیدا کنی.
à cause de...
به خاطرِ...
  • 1. C’est arrivé à cause de lui.
    1. به خاطر او این اتفاق افتاد.
  • 2. Nous n’avons pas pu sortir à cause du mauvais temps.
    2. به خاطر هوای بد نتوانستیم برویم بیرون.
être cause de quelque chose
دلیل چیزی بودن
pour cause de....
برایِ[ به علت]...
  • Le musée est fermé pour cause de travaux.
    موزه برای تعمیرات بسته است.
chercher la cause de quelque chose
دنبال دلیل چیزی بودن
mettre en cause
به پرسش گذاشتن

2 دعوی شکایت

plaider sa cause
اقامه دعوی کردن
  • Son avocat plaidera sa cause.
    وکیلش اقامه‌ی دعوی خواهد کرد.
défendre la cause (de quelqu'un)
دفاع کردن از شکایت (کسی)
  • 1. Elle défend la cause des opprimés.
    1. او از دعوی مظلومان دفاع می‌کند.
  • 2. J'ai signé une pétition pour défendre une bonne cause.
    2. برای دفاع از یک شکایت اساسی، دادخواستی امضا کردم.

3 هدف مقصود، منظور

  • 1.Les dons ont été utilisés pour des causes de bienfaisance.
    1. اهداییه‌ها در راه اهداف خیرخواهانه استفاده شدند.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان