خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . تغییر دادن
2 . لباس (خود را) عوض کردن
3 . تغییر کردن
[فعل]
changer
/ʃɑ̃.ʒe/
فعل گذرا
[گذشته کامل: changé]
[حالت وصفی: changeant]
[فعل کمکی: avoir ]
صرف فعل
1
تغییر دادن
عوض کردن
مترادف و متضاد
remplacer
Changer une chose pour/contre/avec quelque chose
چیزی را با/در عوض/با چیز دیگر عوض کردن
1. Elle change de chaîne avec la commande.
1. او شبکه (تلویزیون) را با کنترل از راه دور عوض میکند.
2. Je ne changerais pas ma place pour la sienne.
2. من جایم را با جای او عوض نمیکنم.
3. Les entrepreneurs changent le monde avec leurs idées.
3. کار آفرینان دنیا را با ایدههایشان تغییر میدهند.
Changer quelque chose de poste/place/caractère...
پست شغلی/جا/اخلاق... چیزی [کسی] را عوض کردن
On ne le changera pas de caractère.
اخلاقش را عوض نخواهیم کرد.
Changer quelqu'un de poste
پست شغلی کسی را عوض کردن
Changer le nom d'une rue
نام خیابانی را عوض کردن
Changer le personnel d'une administration
پرسنل ادارهای را عوض کردن
Changer une chose de place
جای چیزی را عوض کردن
Changer la place, l'ordre, l'arrangement de plusieurs choses.
جا، ترتیب، نظم چیزهای زیادی را عوض کردن
2
لباس (خود را) عوض کردن
(se changer)
1.De quoi se changer toutes les dix minutes ?
1. برای چی هر 10 دقیقه یکبار باید لباس عوض کرد؟
2.Je dois me changer avant que les invités n'arrivent.
2. باید لباسهای خودم را عوض کنم قبل از اینکه مهمانها برسند.
3
تغییر کردن
عوض شدن
1.Plus ça change, plus c'est la même chose.
1. هرچه بیشتر عوض میشود، بیشتر همان چیز میشود.
2.Rien n'a changé.
2. چیزی عوض نشده است.
تصاویر
کلمات نزدیک
changement
changeant
change
chanel
chandelle
changer d'air
changeur
chanoine
chanson
chansonnier
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان