خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . به عهده (کسی) گذاشتن
2 . بارگذاری کردن [کامپیوتر]
[فعل]
charger
/ʃaʀʒe/
فعل بی قاعده
فعل گذرا
[گذشته کامل: chargé]
[حالت وصفی: chargeant]
[فعل کمکی: avoir ]
صرف فعل
1
به عهده (کسی) گذاشتن
سپردن به
1.Je te charge de la comptabilité.
1. من حسابداری را به عهدهی تو میگذارم.
2.Le directeur m'a chargé de la gestion du projet.
2. مدیر مدیریت پروژه را به من سپرد.
2
بارگذاری کردن [کامپیوتر]
1.charger un fichier
1. فایلی را بارگذاری کردن
تصاویر
کلمات نزدیک
chargement
charge
charentais
chardonneret
chardon
chargeur
chargé
chariot
chariot élévateur
charisme
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان