خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . قلقلک دادن
[فعل]
chatouiller
/ʃatuje/
فعل گذرا
[گذشته کامل: chatouillé]
[حالت وصفی: chatouillant]
[فعل کمکی: avoir ]
صرف فعل
1
قلقلک دادن
1.Du bout des doigts elle chatouille son bébé pour le faire rire.
1. او بچهاش را از انتهای انگشتانش برای خنداندنش قلقلک میدهد.
2.La nouvelle couverture lui chatouillait la peau.
2. پتوی جدید پوستش را قلقک میداد.
تصاویر
کلمات نزدیک
chatouille
chaton
chatoiement
chatière
chat
chatouilleux
chatoyant
chatoyer
chatte
chatter
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان