خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . کچل
[صفت]
chauve
/ʃov/
غیرقابل مقایسه
[حالت مونث: chauve]
[جمع مونث: chauves]
[جمع مذکر: chauves]
1
کچل
طاس
être/devenir... chauve
کچل بودن/شدن...
1. A trente ans, M. Martin était déjà chauve.
1. از سی سالگی، آقای "مارتن" کچل شده بود.
2. Il devient chauve.
2. کچل میشود.
3. Il est chauve comme un œuf.
3. (سر) او مثل یک تخممرغ، طاس است. [او کاملاً کچل است.]
4. Il est chauve depuis l'âge de trente ans.
4. از سی سالگی کچل است.
تصاویر
کلمات نزدیک
chaussée
chaussures à talons hauts
chaussures à talons compensés
chaussures à talons aiguilles
chaussures à talons
chauve-souris
chauvin
chaux
chavirer
chaîne
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان