خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . شهروند
2 . شهروندی
[اسم]
le citoyen
/sitwajɛ̃/
قابل شمارش
مذکر
[جمع: citoyens]
[مونث: citoyenne]
1
شهروند
تبعه
1.Les citoyens ont des droits et des devoirs.
1. شهروندان حقوق و وظایفی دارند.
Les citoyens européens/adultes...
شهروندان اروپایی/بالغ...
Tous les citoyens adultes ont le droit de vote.
تمام شهروندان بالغ حق رای دادن دارند.
[صفت]
citoyen
/sitwajɛ̃/
غیرقابل مقایسه
[حالت مونث: citoyenne]
[مذکر قبل از حرف صدادار: citoyen]
[جمع مونث: citoyennes]
[جمع مذکر: citoyens]
2
شهروندی
les droits/le Mouvement... citoyen(nes)
حقوق/جنبش...شهروندی
Cette crise a provoqué une prise de conscience citoyenne.
این بحران آگاهی شهروندی را موجب شده است.
تصاویر
کلمات نزدیک
citerne
citer
citation à comparaître
citation
citadin
citoyenneté
citrique
citron
citron vert
citronnade
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان