خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . مخفیانه
2 . مهاجر غیرقانونی
[صفت]
clandestin
/klɑ̃dɛstɛ̃/
قابل مقایسه
1
مخفیانه
سری، زیرزمینی
1.Il y avait un laboratoire clandestin dans le fond de la cour.
1. او در انتهای حیاط یک آزمایشگاه زیرزمینی داشت.
2.Mon grand-père dirigeait un réseau clandestin pendant la guerre.
2. پدربزرگم طی جنگ یک شبکه مخفیانه را راهبری میکرد.
[اسم]
le clandestin
/klɑ̃dɛstɛ̃/
قابل شمارش
مذکر
2
مهاجر غیرقانونی
1.Il est difficile pour un clandestin d'obtenir un travail.
1. پیدا کردن کار برای یک مهاجر غیرقانونی سخت است.
تصاویر
کلمات نزدیک
clan
clameur
clamer
clairvoyant
clairvoyance
clandestinement
clandestinité
clap
clapet
clapier
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان