Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
keyboard
×
À
à
Æ
æ
Ç
ç
È
è
É
é
Ê
ê
Ë
ë
Î
î
Ï
ï
Ô
ô
Œ
œ
Ù
ù
Û
û
Ü
ü
1 . فریاد زدن
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[فعل]
clamer
/klɑme/
فعل گذرا
[گذشته کامل: clamé]
[حالت وصفی: clamant]
[فعل کمکی: avoir ]
صرف فعل
1
فریاد زدن
با داد و فریاد ابراز کردن
1.Il ne peut clamer sa victoire.
1. او نمیتواند پیروزیاش را فریاد بزند.
2.L'homme accusé clamait son innocence.
2. مرد متهم بیگناهیاش را با داد و فریاد ابراز کرد.
تصاویر
کلمات نزدیک
clairvoyant
clairvoyance
clairsemé
claironner
claironnant
clameur
clan
clandestin
clandestinement
clandestinité
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان