خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . طبقهبندی
[اسم]
le classement
/klɑsmɑ̃/
قابل شمارش
مذکر
1
طبقهبندی
دستهبندی
1.Il a fait du classement dans ses dossiers.
1. او در این پروندهها طبقهبندی انجام داد.
2.L'université a établi de nouvelles normes de classement des étudiants.
2. دانشگاه استانداردهای جدیدی از طبقهبندی دانشجویان ارائه داده است.
تصاویر
کلمات نزدیک
classe économique
classe populaire
classe ouvrière
classe moyenne
classe défavorisée
classer
classeur
classicisme
classification
classifier
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان