خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . تاول زده
[صفت]
cloqué
/klɔke/
قابل مقایسه
1
تاول زده
باد کرده، برآمده
1.La peinture cloquée indiquait la vétusté de ces lieux.
1. نقاشی برآمده نشان دهندهی فرسودگی این مکانها بود.
تصاویر
کلمات نزدیک
cloque
cloporte
clopin-clopant
clope
clone
clore
clos
clou
clou de la soirée
clouer
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان