خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . گوه (ابزاری مکانیکی) گذاشتن
2 . (در گوشهای) گیر انداختن
3 . در تنگنا قرار دادن
[فعل]
coincer
/kwɛ̃sˈe/
فعل گذرا و ناگذر
صرف فعل
1
گوه (ابزاری مکانیکی) گذاشتن
2
(در گوشهای) گیر انداختن
3
در تنگنا قرار دادن
لای منگنه گذاشتن
1.Il l'a coincé sur cette question.
1. او را با سوالی لای منگنه گذاشت.
تصاویر
کلمات نزدیک
coin-coin
coin de la rue
coin cuisine
coin
coiffure
coincé
coing
col
col roulé
colette
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان