خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . همدردی
[اسم]
la compassion
/kɔ̃pɑsjɔ̃/
قابل شمارش
مونث
1
همدردی
ترحم، دلسوزی
1.J'ai de la compassion pour lui.
1. من نسبت به او (حس) ترحم دارم.
2.Votre compassion me va droit au cœur.
2. همدردی شما مستقیم در دلم رفت [نشست].
تصاویر
کلمات نزدیک
compas
comparé
compartimenter
compartiment
comparse
compatible
compatir
compatissant
compatriote
compensation
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان