خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . هممیهن
[اسم]
le compatriote
/kɔ̃patʀijɔt/
قابل شمارش
مذکر
1
هممیهن
هموطن
1.À l'étranger, les compatriotes aiment se retrouver.
1. ار خارج از کشور، هممیهنان دوست دارند همدیگر را پیدا کنند.
2.Nous sommes compatriotes.
2. ما هموطن هستیم.
تصاویر
کلمات نزدیک
compatissant
compatir
compatible
compassion
compas
compensation
compenser
compensé
complaire
complaisance
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان