خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . قرص
[اسم]
le comprimé
/kɔ̃pʀime/
قابل شمارش
مذکر
1
قرص
1.Les comprimés du patient se trouvent dans la poubelle.
1. قرصهای بیمار در سطل آشغال وجود دارند.
2.Mon médecin dit que je dois prendre un comprimé par jour.
2. دکترم می گوید که باید روزی یک قرص بخورم.
تصاویر
کلمات نزدیک
comprimer
compression
compresser
compresse
comprendre
compris
compromettant
compromettre
compromis
compréhensible
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان