1 . غیر قابل کنترل
[صفت]

compulsif

/kɔ̃pylsif/
قابل مقایسه
[حالت مونث: compulsive] [جمع مونث: compulsives] [جمع مذکر: compulsifs]

1 غیر قابل کنترل اجتناب ناپذیر

  • 1.La thérapie l'a aidée à se défaire de ses comportements compulsifs.
    1. درمان به او در غلبه کردن به رفتارهای غیر قابل کنترلش کمک کرده است.
  • 2.Passionné de musique, Paul est légèrement compulsif.
    2. شیفته‌ی موسیقی، "پل" کمی غیر قابل کنترل است. ["پل" که شیفته‌ی موسیقی است کمی غیر قابل کنترل است.]
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان