خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . محکوم کردن
2 . قدغن کردن
3 . رد کردن
[فعل]
condamner
/kɔ̃dɑne/
فعل گذرا
[گذشته کامل: condamné]
[حالت وصفی: condamnant]
[فعل کمکی: avoir ]
صرف فعل
1
محکوم کردن
1.Le jury a voté pour condamner le prévenu.
1. هیئت منصفه به محکوم کردن متهم رای داد.
2.Le tribunal condamne le criminel à dix ans de prison.
2. دادگاه مجرم را به 10 سال زندان محکوم میکند.
2
قدغن کردن
ممنوع کردن
1.Condamner une opinion
1. نظری را ممنوع کردن
2.Condamner une porte
2. دیدار یا ملاقات را ممنوع کردن
3
رد کردن
مردود دانستن
1.L'Académie condamne ce mot.
1. آکادمی این کلمه را مردود میداند.
تصاویر
کلمات نزدیک
condamnation à perpétuité
condamnation à mort
condamnation
condamnable
concéder
condamner à une amende
condamné
condensation
condenser
condensé
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان