1 . محکوم کردن 2 . قدغن کردن 3 . رد کردن
[فعل]

condamner

/kɔ̃dɑne/
فعل گذرا
[گذشته کامل: condamné] [حالت وصفی: condamnant] [فعل کمکی: avoir ]

1 محکوم کردن

  • 1.Le jury a voté pour condamner le prévenu.
    1. هیئت منصفه به محکوم کردن متهم رای داد.
  • 2.Le tribunal condamne le criminel à dix ans de prison.
    2. دادگاه مجرم را به 10 سال زندان محکوم می‌کند.

2 قدغن کردن ممنوع کردن

  • 1.Condamner une opinion
    1. نظری را ممنوع کردن
  • 2.Condamner une porte
    2. دیدار یا ملاقات را ممنوع کردن

3 رد کردن مردود دانستن

  • 1.L'Académie condamne ce mot.
    1. آکادمی این کلمه را مردود می‌داند.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان