خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . رانندگی
2 . اخلاق
3 . لوله
4 . اداره
[اسم]
la conduite
/kɔ̃dɥit/
قابل شمارش
مونث
1
رانندگی
2
اخلاق
رفتار
1.Depuis qu'elle est seule, sa conduite est étrange.
1. به دلیل اینکه او تنها است، اخلاقش عجیب است.
2.Il a été félicité pour son excellente conduite à l'école.
2. به دلیل رفتار فوقالعادهاش در مدرسه به او تبریک گفته شد.
3
لوله
4
اداره
سرپرستی
تصاویر
کلمات نزدیک
conduit
conduire
conducteur
condor
condom
confection
confectionner
confesser
confession
confessionnal
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان