خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . گیجی
[اسم]
la confusion
/kɔ̃fyzjɔ̃/
قابل شمارش
مونث
1
گیجی
سردرگمی، آشفتگی
1.L'absence de décision a suscité une grande confusion dans le service.
1. عدم تصمیم باعث ایجاد سردرگمی بزرگی در بخش (اداری) شده بود.
2.Les avis divergeaient et la réunion s'est terminée dans la confusion.
2. نظرات باهم متفاوت بودند و گردهمایی در آشفتگی به پایان رسید.
تصاویر
کلمات نزدیک
confus
confucianiste
confucianisme
confrérie
confrère
confusément
confédération
confédéré
conférence
conférencier
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان