خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . دیدن (فرهنگ لغت)
2 . مشورت کردن
3 . پیش (پزشک) رفتن
4 . بیمار دیدن
5 . ویزیت شدن
[فعل]
consulter
/kɔ̃sylte/
فعل گذرا
[گذشته کامل: consulté]
[حالت وصفی: consultant]
[فعل کمکی: avoir ]
صرف فعل
1
دیدن (فرهنگ لغت)
رجوع کردن، نگاه کردن
مترادف و متضاد
compulser
regarder
consulter un dictionnaire/un atlas...
فرهنگلغت/اطلسی... را نگاه کردن
1. Mon ami aimerait à nouveau consulter le menu.
1. دوستم میخواهد دوباره منو را ببیند.
2. Si tu ne sais pas le sens d'un mot, consulte le dictionnaire.
2. اگر معنی یک کلمه را نمیدانی، به فرهنگ لغت رجوع کن.
2
مشورت کردن
مترادف و متضاد
questionner
consulter quelqu'un
با کسی مشورت کردن
1. J'ai consulté mon médecin avant d'arrêter le traitement.
1. من قبل از قطعکردن درمان با پزشکم مشورت کردهام.
2. Je consulterai mon avocat avant de signer le contrat.
2. من قبل از امضاکردن قرارداد با وکیلم مشورت خواهم کرد.
3
پیش (پزشک) رفتن
مراجعه کردن
consulter un cardiologue/un médecin...
پیش متخصص قلب و عروق/پزشک... رفتن
1. Il ne consulte jamais une dentiste.
1. او هرگز پیش دندانپزشک زن نمیرود.
2. Vous devriez consulter un cardiologue.
2. باید پیش متخصص قلب و عروق بروید.
4
بیمار دیدن
ویزیت کردن
consulter (tous les jours/le mardi...)
(هر روز/سهشنبهها...) بیمار دیدن
1. C'est un médecin qui consulte tous les jours.
1. او پزشکی است که هر روز بیمار میبیند.
2. Le cardiologue consulte le mardi.
2. متخصص قلب و عروق سهشنبهها بیمار میبیند.
5
ویزیت شدن
پیش پزشک رفتن، به پزشک مراجعه کردن
1.Il consulte pour pouvoir savoir la raison de sa maladie.
1. او به پزشک مراجعه میکند تا بتواند علت بیماریاش را بفهمد.
2.Vous devriez consulter.
2. باید ویزیت شوید.
تصاویر
کلمات نزدیک
consultation médicale
consultation
consultant
consultable
consulat
consumer
consécration
consécutif
consécutivement
conséquence
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان