خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . محدودیت
[اسم]
la contrainte
/kɔ̃tʀɛ̃t/
قابل شمارش
مونث
1
محدودیت
قید و بند
1.Le temps a été notre plus grande contrainte durant ce projet.
1. طی این پروژه، زمان بزرگترین محدودیت ما بود.
2.Les contraintes sociales sont différentes dans chaque pays.
2. محدودیتهای اجتماعی در هر کشوری متفاوت هستند.
تصاویر
کلمات نزدیک
contraint
contraindre
contraignant
contradictoire
contradiction
contraire
contrairement
contrariant
contrarier
contrariété
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان