خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . (کسی را) اذیت کردن
[فعل]
contrarier
/kɔ̃tʀaʀje/
فعل بی قاعده
فعل گذرا
[گذشته کامل: contrarié]
[حالت وصفی: contrariant]
[فعل کمکی: avoir ]
صرف فعل
1
(کسی را) اذیت کردن
(کسی را) ناراحت کردن
1.La rupture de ce contrat nous contrarie beaucoup.
1. فسخ این قرارداد ما را خیلی ناراحت میکند.
2.Les questions indiscrètes du journaliste ont contrarié le ministre.
2. سوالات بیمورد [بیموقع] روزنامهنگار وزیر را اذیت کرد.
تصاویر
کلمات نزدیک
contrariant
contrairement
contraire
contrainte
contraint
contrariété
contraste
contraster
contrasté
contrat
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان