خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . کوسن
[اسم]
le coussin
/kusɛ̃/
قابل شمارش
مذکر
1
کوسن
تشکچه
1.J'ai acheté de beaux coussins pour décorer mon canapé.
1. کوسن های زیبایی برای تزیین کاناپهی خودم خریدهام.
2.J'ai beaucoup de coussins sur mon canapé.
2. من تعداد زیادی کوسن روی کاناپهی خود دارم.
تصاویر
کلمات نزدیک
cousine
cousinade
cousin
couscous
couru
coussin gonflable
cousu
couteau
couteau de boucher
couteau à beurre
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان