خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . شیفته (چیزی، کسی) شدن
2 . غژغژ کردن
[فعل]
craquer
/kʀake/
فعل گذرا
[گذشته کامل: craqué]
[حالت وصفی: craquant]
[فعل کمکی: avoir ]
صرف فعل
1
شیفته (چیزی، کسی) شدن
دیوانهی (چیزی، کسی) شدن
1.J'ai craqué sur cette jolie petite blonde.
1. من شیفتهی این زن ریزاندام بلوند زیبا شدم.
2.J'ai craqué sur cette jolie petite jupe.
2. من شیفتهی این دامن کوتاه زیبا شدم.
با حرف اضافه sur میآید.
2
غژغژ کردن
جیرجیر کردن
1.Le plancher craque.
1. کف زمین [کفپوش] غژغژ میکند.
2.Si vous entendez quelque chose craquer, ne vous tournez pas.
2. اگر شما شنیدید چیزی جیر جیر کرد برنگردید.
تصاویر
کلمات نزدیک
craquement
craqueler
craquant
crapuleux
crapule
crasher
crasse
crasseux
cratère
cravache
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان