خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . مجرم
[اسم]
le criminel
/kʀiminɛl/
قابل شمارش
مذکر
[جمع: criminels]
[مونث: criminelle]
1
مجرم
بزهکار
1.Le criminel a laissé des indices; est en fuite.
1. مجرم ردپایی به جا گذاشت و گریخت.
2.On cherche un criminel.
2. ما به دنبال یک مجرم هستیم.
تصاویر
کلمات نزدیک
criminalité
crime odieux
crime
crieur
crier
crin
crinière
crique
criquet
crise
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان