خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . تنگ
2 . ابله
[اسم]
la cruche
/kʀyʃ/
قابل شمارش
مونث
1
تنگ
سبو، کوزه
1.J'ai posé la cruche d'eau sur la table.
1. من تنگ آب را روی میز گذاشتم.
2.L'eau est sur la table dans une cruche.
2. آب در یک تنگ روی میز است.
2
ابله
احمق، خر
تصاویر
کلمات نزدیک
cruauté
cru
crs
croûton
croûte
crucial
crucifier
crucifix
crudité
crudités
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان