1 . آشپزی کردن
[فعل]

cuisiner

/kɥizine/
فعل گذرا و ناگذر
[گذشته کامل: cuisiné] [حالت وصفی: cuisinant] [فعل کمکی: avoir ]

1 آشپزی کردن

مترادف و متضاد préparer
  • 1.Vous devez cuisiner comme mon ex-femme.
    1. شما باید مثل زن قبلی‌ام آشپزی کنید.
cuisiner mal/bien
خوب/بد آشپزی کردن
  • Elle cuisine bien.
    او خوب آشپزی می‌کند.
cuisiner de bons petits plats
غذاهای خوب کوچکی پختن
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان