خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . آشپزی کردن
[فعل]
cuisiner
/kɥizine/
فعل گذرا و ناگذر
[گذشته کامل: cuisiné]
[حالت وصفی: cuisinant]
[فعل کمکی: avoir ]
صرف فعل
1
آشپزی کردن
مترادف و متضاد
préparer
1.Vous devez cuisiner comme mon ex-femme.
1. شما باید مثل زن قبلیام آشپزی کنید.
cuisiner mal/bien
خوب/بد آشپزی کردن
Elle cuisine bien.
او خوب آشپزی میکند.
cuisiner de bons petits plats
غذاهای خوب کوچکی پختن
تصاویر
کلمات نزدیک
cuisine
cuisant
cuire à l'étouffée
cuire en ragoût
cuire en civet
cuisinier
cuisinière
cuisiné
cuissarde
cuisse
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان