خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . احساس گناه کردن
2 . سرزنش کردن
[فعل]
culpabiliser
/kylpabilize/
فعل ناگذر
[گذشته کامل: culpabilisé]
[حالت وصفی: culpabilisant]
[فعل کمکی: avoir ]
صرف فعل
1
احساس گناه کردن
خود را مقصر دانستن
1.Bénédicte culpabilisait d'avoir giflé sa fille.
1. "بندیکت" برای سیلی زدن به دخترش خود را مقصر میدانست.
2.Il culpabilise.
2. او احساس گناه میکند.
2
سرزنش کردن
مقصر دانستن
تصاویر
کلمات نزدیک
culpabilisation
culotté
culotte
culot
culminer
culpabilité
culte
cultivateur
cultiver
cultiver son image
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان