خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . آرام شدن
[فعل]
décompresser
/dekɔ̃pʀese/
فعل ناگذر
[گذشته کامل: décompressé]
[حالت وصفی: décompressant]
[فعل کمکی: avoir ]
صرف فعل
1
آرام شدن
آرامش یافتن
1.Après la compétition, il a décompressé 15 jours à la campagne.
1. بعد از رقابت، او 15 روز در خارج از شهر آرام شد.
2.J'ai pris un jour de congé pour décompresser et me reposer.
2. من برای آرامش یافتن و استراحت کردن یک روز مرخصی گرفتهام.
تصاویر
کلمات نزدیک
décomposition
décomposer
décomplexé
décommander
décombres
décompte
décompter
déconcentrer
déconcertant
déconcerter
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان