خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . حواس (کسی را) پرت کردن
2 . واگذار کردن قدرت
3 . پراکنده کردن
[فعل]
déconcentrer
/dekɔ̃sɑ̃tʁˈe/
فعل گذرا
[گذشته کامل: déconcentré]
[حالت وصفی: déconcentrant]
[فعل کمکی: avoir ]
صرف فعل
1
حواس (کسی را) پرت کردن
منحرف کردن (توجه)
1.Déconcentrer son attention
1. توجه خود را منحرف کردن
2
واگذار کردن قدرت
1.Déconcentrer l'autorité ministérielle
1. اختیار وزارت را واگذار کردن
3
پراکنده کردن
متفرق ساختن
1.Déconcentrer une zone urbaine saturée
1. یک منطقه شهری اشباع را متفرق ساختن
تصاویر
کلمات نزدیک
décompter
décompte
décompresser
décomposition
décomposer
déconcertant
déconcerter
déconfit
déconfiture
décongeler
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان