خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . مبارزهطلبی
[اسم]
le défi
/defi/
قابل شمارش
مذکر
1
مبارزهطلبی
چالش
1.Ils se sont lancé un défi stupide.
1. آنها برای خودشان یک مبارزهطلبی احمقانه راه انداختهاند.
2.Je suis prêt à faire face à n'importe quel défi.
2. من آمادهام که با هر چالشی رو به رو [مواجه] شوم.
تصاویر
کلمات نزدیک
déferler
défensive
défenseur
défense de
défense
défiance
défiant
déficience
déficients visuels
déficit
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان