خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . قطعات (چیزی) را از هم جدا کردن
2 . دلسرد کردن
3 . به زمین انداختن
[فعل]
démonter
/demɔ̃tˈe/
فعل گذرا
[فعل کمکی: avoir ]
صرف فعل
1
قطعات (چیزی) را از هم جدا کردن
باز کردن، پیاده کردن
1.Démonter une machine
1. قطعات ماشینی را از هم جدا کردن
2
دلسرد کردن
مایوس کردن، ناامید کردن
1.Une attitude qui démonte
1. نظری که دلسرد میکند
3
به زمین انداختن
1.Le cheval a démonté son cavalier.
1. اسب سوارش را به زمین انداخت.
تصاویر
کلمات نزدیک
démonte-pneu
démontable
démonstration
démonstratif
démonstrateur
démontrer
démonté
démoralisant
démoraliser
démordre
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان