خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . ترک کردن
[فعل]
déserter
/dezɛʀte/
فعل گذرا
[گذشته کامل: déserté]
[حالت وصفی: désertant]
[فعل کمکی: avoir ]
صرف فعل
1
ترک کردن
رها کردن
1.Beaucoup de gens sont morts ou blessés à cause du séisme et les habitants continuent de déserter la ville.
1. افراد زیادی به خاطر زلزله کشته یا زخمی شدند و ساکنین دارند شهر را ترک می کنند.
2.Maintenant c'est mon tour de le déserter.
2. حال نوبت من است که او را رها کنم.
تصاویر
کلمات نزدیک
désert
désenvoûter
désensibiliser
désengager
désengagement
déserteur
désertification
désertifier
désertion
désertique
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان