1 . در اختیار داشتن 2 . داشتن 3 . نگه داشتن
[فعل]

détenir

/det(ə)niʀ/
فعل بی قاعده فعل گذرا
[گذشته کامل: détenu] [حالت وصفی: détenant] [فعل کمکی: avoir ]

1 در اختیار داشتن در دست داشتن

  • 1.Elles détiennent de très vieux documents.
    1. او اسناد بسیار قدیمی‌‌ای در اختیار دارد.

2 داشتن

  • 1.Elle détient le titre de championne de judo.
    1. او عنوان قهرمانی جودو را دارد.
  • 2.Le nouvel employé détient les bonnes compétences pour ce poste.
    2. کارمند جدید مهارت‌های خوبی برای این شغل دارد.

3 نگه داشتن

  • 1.Détenir des objets en gage
    1. چیزی را به عنوان وثیقه نگه داشتن
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان