خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . جلوی
2 . جلو
3 . جلو
[حرف اضافه]
devant
/d(ə)vɑ̃/
1
جلوی
در برابر، در مقابل، در حضور
مترادف و متضاد
avant
En présence de
en réaction à
face à
devant quelque chose
جلوی چیزی
1. Devant le juge, il ne faisait plus le fier.
1. در مقابل قاضی دیگر به خودش مغرور نبود.
2. Il était assis devant moi.
2. او جلوی من نشسته بود.
3. J'ai garé ma voiture devant la maison.
3. ماشینم را جلوی خانه پارک کردهام.
4. Je t'attends devant la librairie de Larousse.
4. جلوی کتابفرشی "لاروس" منتظرت هستم.
5. Nous sommes passés devant chez toi.
5. از جلوی خانه تو رد شدیم.
son manque de courage devant le danger
کمبود شجاعتش در برابر خطر
[قید]
devant
/d(ə)vɑ̃/
قابل مقایسه
2
جلو
پیشاپیش
مترادف و متضاد
en avant
derrière
marcher/placer... devant
پیشاپیش [جلو] راه رفتن/قرار دادن...
1. Il marchait devant.
1. پیشاپیش راه میرفت.
2. On est passés devant hier.
2. دیروز از جلوش رد شدیم.
[اسم]
le devant
/d(ə)vɑ̃/
قابل شمارش
مذکر
3
جلو
قسمت جلویی
مترادف و متضاد
façade
antérieur
le devant de la maison/d'un batîment...
جلوی یک خانه/یک ساختمان...
la roue/la porte... de devant
چرخ/در... جلویی
les pattes de devant
پنجههای جلویی
تصاویر
کلمات نزدیک
devancer
deuxièmement
deuxième classe
deuxième
deux-roues
devanture
devenir
devenir ami
devenir célèbre
devenir rouge comme une cerise
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان