[فعل]

devenir

/dəv(ə)niʀ/
فعل بی قاعده فعل گذرا
[گذشته کامل: devenu] [حالت وصفی: devenant] [فعل کمکی: être ]

1 شدن

devenir quelque chose
چیزی شدن
  • 1. Ce garçon veut devenir pompier.
    1. این پسر می‌خواهد آتش‌نشان شود.
  • 2. L'ancien maire est devenu ministre.
    2. شهردار سابق، وزیر شد.
  • 3. Que sont devenues nos années de jeunesse ?
    3. سال‌های جوانی‌مان چه شدند؟

2 نتیجه داشتن نتیجه‌ای در بر داشتن، شدن

مترادف و متضاد résulter
  • 1.Que devient l'arbre que vous avez planté à l'automne dernier ?
    1. آن درختی که پاییز پارسال کاشتی، چه شد؟
  • 2.Que devient votre projet ?
    2. پروژه‌ات چه نتیجه‌ای در بر دارد؟
[اسم]

le devenir

/dəv(ə)niʀ/
قابل شمارش مذکر

3 تحول دگرگونی، تغییر

مترادف و متضاد mutation transformation
en devenir
در حال تحول
  • 1. L'informatique est en perpétuel devenir.
    1. علم کامپیوتر در حال تحولی همیشگی است.
  • 2. Toutes les sciences sont en devenir.
    2. تمامی علوم در حال تحول اند.

4 آینده آتیه

formal
مترادف و متضاد avenir futur
le devenir de quelque chose
آینده چیزی
  • 1. Le devenir de toutes les sciences est en devenir.
    1. آینده تمامی علوم در حال تحول است.
  • 2. Quel sera le devenir de votre invention ?
    2. آینده اختراع شما چه خواهد شد؟
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان