خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . پخش (برنامه تلویزیونی)
[اسم]
la diffusion
/difyzjɔ̃/
قابل شمارش
مونث
1
پخش (برنامه تلویزیونی)
1.La diffusion de ce film est reportée.
1. پخش این فیلم به تعویق میافتد.
2.La série a été annulée un mois avant la diffusion.
2. سریال یک ماه قبل از پخش منحل شده است.
تصاویر
کلمات نزدیک
diffuser
diffus
difformité
difforme
difficulté
différemment
différence
différenciation
différencier
différend
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان