1 . دعوا کردن 2 . باهم بحث و جدل کردن 3 . شروع کردن (فوتبال)
[فعل]

disputer

/dispyte/
فعل گذرا
[گذشته کامل: disputé] [حالت وصفی: disputant] [فعل کمکی: avoir ]

1 دعوا کردن بگو مگو کردن، بحث کردن

  • 1.Les politiciens ont commencé à se disputer.
    1. سیاستمداران شروع به بحث کردند.
  • 2.Mes parents ne se disputent jamais devant moi.
    2. والدینم هیچگاه جلوی من دعوا نمی کنند.

2 باهم بحث و جدل کردن باهم مشاجره کردن (se disputer)

  • 1.J'ai de la chance car mes enfants se disputent rarement.
    1. شانس آوردم زیرا بچه‌هایم به ندرت باهم مشاجره می‌کنند.
  • 2.Mes parents ne se disputent jamais devant moi.
    2. والدینم هرگز جلوی من باهم بحث و جدل نمی‌کنند.

3 شروع کردن (فوتبال)

  • 1.Avant de disputer un match, l'équipe s'entraîne.
    1. تیم قبل از شروع کردن بازی تمرین می‌کنند.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان