1 . سوار شدن (به کشتی، هواپیما) 2 . بار زدن 3 . درگیر کردن 4 . سوار کردن
[فعل]

embarquer

/ɑ̃baʀke/
فعل گذرا
[گذشته کامل: embarqué] [حالت وصفی: embarquant] [فعل کمکی: avoir ]

1 سوار شدن (به کشتی، هواپیما)

  • 1.Les passagers doivent patienter avant d'embarquer dans l'avion.
    1. مسافران باید قبل از سوار شدن به هواپیما صبر کنند.
  • 2.Nous avons embarqué avec plus d'une heure de retard.
    2. ما با بیش از یک ساعت تاخیر سوار (کشتی، هواپیما) شدیم.

2 بار زدن بارگیری کردن

  • 1.Embarquer des marchandises dans un wagon
    1. کالاها را در واگنی بار زدن

3 درگیر کردن

  • 1.Je me suis laissé embarquer dans un procès dont je ne vois pas la fin.
    1. خودم را در کاری درگیر کرده‌ام که انتهایش را نمی‌دانم.

4 سوار کردن

  • 1.Embarquer des troupes sur un bateau
    1. عده‌ای را سوار کشتی کردن
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان