خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . گرفتاری
2 . اشکال
3 . راهبندان
[اسم]
l'embarras
/ɑ̃baʁˈa/
قابل شمارش
مذکر
1
گرفتاری
مشکل، دردسر، دردسرساز
1.Embarras de choix
1. مشکل در انتخاب
2.Embarras financiers
2. مشکل مالی
3.Je ne voudrais pas être un embarras pour vous.
3. نمیخواهم برای شما دردسرساز باشم.
4.Susciter des embarras à qqn
4. برای کسی دردسر درست کردن
2
اشکال
مانع
1.Des embarras financiers m'empêchent d'immigrer.
1. موانع مالی جلوی مهاجرت کردن مرا میگیرند.
3
راهبندان
مترادف و متضاد
embouteillage
1.Je me trouvai dans l'embarras de la sortie.
1. در راهبندان راه خروج گیر کردم.
تصاویر
کلمات نزدیک
embarquer
embarquement
embargo
embardée
embarcation
embarrassant
embarrasser
embarrassé
embauche
embaucher
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان