خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . مراقبت کردن
2 . تامین کردن
3 . گفتگو کردن با
[فعل]
entretenir
/ɑ̃tʀət(ə)niʀ/
فعل بی قاعده
فعل گذرا
[گذشته کامل: entretenu]
[حالت وصفی: entretenant]
[فعل کمکی: avoir ]
صرف فعل
1
مراقبت کردن
نگهداری کردن
1.Il entretient un jardin très soigné derrière sa maison.
1. او از یک باغچه بسیار مرتب پشت منزلش مراقبت میکند.
2.Il faut beaucoup d'argent pour entretenir un vieux château.
2. برای نگهداری کردن از یک قصر قدیمی پول زیادی لازم است.
2
تامین کردن
خرج (کسی را) دادن
1.Entretenir une famille
1. خانوادهای را خرج دادن
3
گفتگو کردن با
صحبت کردن با
(s'entretenir)
1.Les deux chefs d'État se sont entretenus de la situation mondiale.
1. هر دو رئیس دولت با همدیگر راجع به وضعیت جهانی صحبت کردند.
تصاویر
کلمات نزدیک
entresol
entrer
entrepôt
entreprise à papa
entreprise
entretien
entrevoir
entrevue
entrouvrir
entrée
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان