خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . جاسوس
[اسم]
l'espion
/ɛspjɔ̃/
قابل شمارش
مذکر
[جمع: espions]
[مونث: espionne]
1
جاسوس
1.Il était instruit par des espions.
1. او توسط جاسوسها آموزش دیده بود.
2.Il jouait bien le rôle d’espion international.
2. او نقش جاسوس بینالمللی را به خوبی بازی میکرد.
تصاویر
کلمات نزدیک
espalier
espagnol
espagne
espadrille
espadon
espionnage
espionner
espiègle
espièglerie
esplanade
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان