خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . منفور
2 . وحشتناک
3 . زننده
[صفت]
exécrable
/ɛgzekʀabl/
قابل مقایسه
[حالت مونث: exécrable]
[جمع مونث: exécrables]
[جمع مذکر: exécrables]
1
منفور
نفرت انگیز
1.C’est un homme exécrable.
1. او مرد نفرت انگیزی ست.
2
وحشتناک
هولناک
1.Il a des mœurs et des opinions exécrables.
1. او آداب و عقاید هولناکی دارد.
2.La circulation à Paris lui avait paru exécrable.
2. تردد (ماشین ها) در پاریس به نظر وی وحشتناک آمد.
3
زننده
گند
1.Ce vin est très exécrable.
1. این شراب خیلی زننده [خیلی بدمزه] است.
2.Il fait un temps très exécrable.
2. هوا خیلی گند است.
تصاویر
کلمات نزدیک
exutoire
exulter
exultation
exubérant
exubérance
exécrer
exécutant
exécuter
exécutif
exécution
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان