خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . بیش از حد
2 . افراطی
[صفت]
excessif
/ɛksesif/
قابل مقایسه
[حالت مونث: excessive]
[جمع مونث: excessives]
[جمع مذکر: excessifs]
1
بیش از حد
مفرط، زیاد
1.Certaines allergies peuvent provoquer un larmoiement excessif.
1. برخی آلرژیها میتوانند باعث آبریزش چشم زیادی شوند.
2.Il faut mettre un terme à l'usage excessif de la force.
2. به اعمال بیش از حد زور باید پایان داد.
2
افراطی
1.Il est excessif en tout.
1. او درباره همه چیز افراطی است.
تصاویر
کلمات نزدیک
excepté
exceptionnellement
exceptionnel
exception
excepter
excision
excitant
excitation
exciter
excité
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان