خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . ارسال
2 . سفر اکتشافی
[اسم]
l'expédition
/ɛkspedisjɔ̃/
قابل شمارش
مونث
1
ارسال
فرستادن
1.Cette société réalise toutes ses expéditions par la poste.
1. این شرکت تمام ارسالهاش را با پست انجام میدهد.
2.J'ai acheté le livre en ligne parce que l'expédition était gratuite.
2. من یک کتاب آنلاین خریدم چون ارسالش رایگان بود.
2
سفر اکتشافی
1.J'ai exploré ces grottes lors de mon expédition en montagne.
1. من این غارها را طی سفر اکتشافیام در کوهستان گشتهام.
2.Les météorologues sont partis en expédition au Pôle Nord.
2. هواشناسان برای سفر اکتشافی به قطب شمال رفتهاند.
تصاویر
کلمات نزدیک
expéditif
expéditeur
expédier
expédient
expurger
expéditionnaire
expérience
expérimental
expérimentation
expérimenter
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان